معنی نامه های ایرانی

حل جدول

نامه های ایرانی

اثری از شارل منتسکیو


روح القوانین، نامه های ایرانی

اثری از شارل منتسکیو


روح القوانین ، نامه های ایرانی

اثری از شارل منتسکیو


نویسنده اثر نامه های ایرانی

شارل منتسکیو


نامه های اخلاقی

اثری از ژان ژاک روسو


فایل نامه های اداری

کارپوشه

واژه پیشنهادی

شخصیت اهریمنی اسطوره های ایرانی

شخصیت اهریمنی اسطوره های ایرانی

لغت نامه دهخدا

نامه

نامه. [م َ / م ِ] (اِ) پهلوی «نامک » (= کتاب) مأخوذ از «نام »، کردی «نامه » (= مراسله) (از حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). مکتوب. قرطاس قرطس. (منتهی الارب). کتابت. (برهان قاطع). (آنندراج) (انجمن آرا). کاغذی که به نام کسی نوشته شود. (فرهنگ نظام). نوشته. مکتوب. رقعه. تعلیقه. خط. کتابت. (ناظم الاطباء). مراسله. مرقومه. (لغات فرهنگستان). رقیمه. کاغذ که به کسی نویسند:
سخن نیز نشنید و نامه نخواند
مرا پیش تختش به پایان نشاند.
فردوسی.
سر نامه بود از نخست آفرین
ز دادار بر شهریار زمین.
فردوسی.
فرستاده آمد چو باد دمان
رسانید نامه برِ پهلوان.
فردوسی.
نامه ٔ نانوشته برخوانَد
خاطر پاک او به روز هزار.
فرخی.
نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب
تیغ زند نیک و پهنه بازدو چوگان.
فرخی.
همچو نوباوه برنهد بر چشم
نامه ٔ او خلیفه ٔ بغداد.
فرخی.
خواجه گفت: هنوز چیزی نشده است نامه ها نوشت به انکار وی و ملامت. (تاریخ بیهقی ص 294). نماز دیگر وزیر و استادم برگشتند به دیوان و مرا بخواندند و نامه نسخت کردن گرفتم. (تاریخ بیهقی ص 379).
چو دیر آیدت پاسخ نامه باز
بدان کاوفتاده ست کاری دراز.
اسدی.
به نامه درشتی فراوان مگوی
که تنگی دل شاه دانند از اوی.
اسدی.
نیست بر عقل میر هیچ دلیل
راهبرتر ز نامه های دبیر.
ناصرخسرو.
اینک پدرْت نامه ٔ چرخست سوی تو
مر فعل چرخ را جز از این نامه برمخوان.
ناصرخسرو.
دل تو نامه ٔ عقل و سخنْت عنوان است
بکوش سخت و نکو کن ز نامه عنوان را.
ناصرخسرو.
نامه نوشتم به خون دیده ولیکن
هیچ نماند ز خون دیده ٔ گریان.
بوالفرج.
تو باز به صحبت من ای جان جهان
چون نامه دوروئی و چو خامه دوزبان.
عبدالواسع.
آن روز که جان نامه ٔ عشق تو بخواند
دل دست ز جان بشست و دامن بفشاند.
انوری.
چون سوی تو نامه ای نویسم ز نخست
یا از پی قاصدی کمر بندم چست.
خاقانی.
این سربه مهر نامه به آن دلستان رسان
کس را خبر مکن که کجا می فرستمت.
خاقانی.
هر نقطه که از نوک خامه ٔ او بر دیباچه ٔ نامه می چکید خالی بود بر روی فضل. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 236).
دیر شد تا نامه ای از تو نیامد سوی ما
گرچه چندین قاصدان نامه بر بازآمدند.
کمال اسماعیل.
وصول نامه ٔ فتح و فروغ روی ظفر
به پیک تیر و رخ تیغ خونفشان باشد.
اثیر اومانی.
مهر از سر نامه برگرفتم
گفتی که سر گلابدان است.
سعدی.
گوینده را چه غم که نصیحت قبول نیست
گر نامه رد کنند گناه رسول نیست.
سعدی.
نامه سهل است نوشتن به تولیکن ترسم
که تو آن نامه نخوانی که در آن نام من است.
اوحدی.
آن غالیه خط گر سوی ما نامه نوشتی
گردون ورق هستی ما درننوشتی.
حافظ.
صد نامه فرستادم و آن پیک سواران
پیکی ندوانید و پیامی نفرستاد.
حافظ.
ما چو دوریم از درت آخر گهی
نامه ای بنویس و پیغامی بده.
شاهی.
چون محرم رازی به جهان یافت نشد
با نامه و خامه درد دل می گویم.
جامی.
چون ز سوز دل خود نامه نویسیم به یار
الف آه بودنامه ٔ پیچیده ٔ ما.
مشفقی تاجیکستانی.
کرده تحریر غمت در نامه هر جا مشفقی
خامه ٔ او همچونی در ناله ٔ زار آمده ست.
مشفقی.
ز بس در نامه شرح آرزومندی رقم کردم
قلم شد سرگران از نامه ٔ مهر و وفای من.
مشفقی.
چون قلم سوختی از آتش دل نامه ٔ من
اگر از آب دو چشمم نشدی تر کاغذ.
هلالی.
در فراقت مینویسم نامه و از دست من
خامه خون میگرید و خط خاک بر سر میکند.
فیضی.
آنکه صد نامه ٔ ما دید و جوابی ننوشت
سطری از غیر نیامد که کتابی ننوشت.
نظیری.
در وصالی که شود زود میسر مزه نیست
چند روزی بمیان نامه و پیغام خوش است.
طالب.
من که باشم کز چو من بیقدر یاد آورده ای
نامه از رشک همین معنی به خود پیچیده است.
کلیم.
تا رفت بدو نامه ٔ ننوشته فرستم
یعنی که ز هجران توام دیده سفید است.
کلیم.
بوسه را در نامه می پیچد برای دیگران
آنکه میدارد دریغ از عاشقان پیغام را.
صائب.
قاصدان را یک قلم نومید کردن خوب نیست
نامه ٔ ما پاره کردن داشت گر خواندن نداشت.
صائب.
ز هر کس نامه ای آید زند چون شاخ گل بر سر
همین آن سنگدل مکتوب ما را پاره می سازد.
صائب.
که نامه ٔ من مسکین برد به سلطانی
که ره به بام ندارد کبوتر حرمش.
عاشق اصفهانی.
نامه ٔ ما رااگر از ننگ نتوانی گرفت
میتوان از عجز قاصد یافتن پیغام ما.
عاشق.
قاصد ادای نامه تواند نه عرض شوق
حیف از زبان که بال کبوتر نمیشود.
امینی شاملو.
تا چند ز خون مژه در کوی تو احباب
صد نامه نویسند و جواب از تو نخواهند.
فروغی.
آخر سر ما را به مکافات بریدند
در نامه ٔاو بس که سر خامه بریدیم.
فروغی.
پیک دلاَّرام دی درآمدم از در
نامه ای آورد سربه مهر ز دلبر.
قاآنی.
چون شرح اشتیاق نویسم که نامه را
شوید سرشک و گریه امانم نمی دهد.
دهقان سامانی.
چگونه نامه توانم نوشت بر محبوب
که اشک دیده ٔ من شستشو کند مکتوب.
دهقان.
زشیرین بر زبانش نام هم نیست
سزای نامه و پیغام هم نیست.
وصال.
فرستی نامه ای همراه او نیز
عباراتی سراسر شکوه آمیز.
وصال.
به افسون رای خسرو را بر آن داشت
که می باید به شیرین نامه بنگاشت.
وصال.
هزار نامه نوشتی به دیگران ز وفا
به نام ما ننهادی به کاغذی قلمی.
طایر شیرازی.
برای آنکه از شوق ار نمیرم میرم از غیرت
جواب نامه ام را از خط اغیار بنویسد.
طایر.
ز سوز عشق هرگه می نویسم نامه دلبر را
فتد از نامه ام آتش پر و بال کبوتر را.
طایر.
درانتظار تو مرغی گر از سرم گذرد
ز جا جهم که مگر نامه ای رسید از تو.
لسانی.
بگیر از دست قاصد نامه ای را گر نمی خوانی
ندارد گرچه واکردن بهم پیچیدنی دارد.
راقم.
صد نامه نوشتیم و جوابی ننوشتی
این هم که جوابی ننویسند جوابی است.
راغب تبریزی.
نشان یافتن صد هزارمضمون است
نخوانده نامه ٔ ما را چو دوست پاره کند.
جعفر ساوه ای.
جواب نامه ای از بس ز جانان دیر می آید
جوان گر می رود قاصد به کویش پیر می آید.
معلوم شبستری.
بسی خشنود می آید بسویم قاصدش گویا
که غیراز نامه حرفی از زبان یار هم دارد.
میلی.
چو خواهم نامه ات بر بال مرغ نامه بر بندم
نخست از رشک مرغ نامه بر را بال بربندم.
عذری.
خواهی ای قاصد اگر نامه ٔ تو خوانده شود
به که پیشش بنهی نامه و نامم نبری.
محمد میرک صالح.
مباداسیل اشکم محو سازد حرفی از نامه
به دستی نامه از قاصد به دستی چشم تر گیرم.
هدایت.
ز شوق آن خط مشکین چو مهر از نامه برگیرم
اگر صد بار خوانم تا به پایانش ز سر گیرم.
هدایت.
درد دل را حالیا در نامه می پیچم که کاش
دل به درد آید ترا بر حال غم انگیز ما.
ممتاز.
تو قاصد ار نفرستی و نامه ننویسی
از این طرف که منم راه کاروان بازاست.
قاسمی.
رسید قاصدم از پیش یار و میگوید
گرفت نامه و از هم درید و هیچ نگفت.
؟
خرم آن دم که ز در قاصد دلدار آید
نامه ناخوانده هنوز از عقبش یار آید.
؟
از برای نامه ٔ ما قاصدی در کار نیست
کاروان اشک ما منزل به منزل میرود.
؟
ندارد نامه ای قاصد به کف اما ز کوی او
بسی خرسند می آید ندانم چیست پیغامش.
؟
احوال ما ز حوصله ٔ نامه بیش بود
برخی از آن به بال کبوتر نوشته ایم.
؟
نامه ٔ من میرود نزدیک دوست
کاشکی من نامه ٔخود بودمی.
؟
مردم دیده به پای قلم افتد هر دم
که مرا نقطه ٔ حرفی کن و با نامه فرست.
؟
منت از بال کبوتر نکشم ای صیاد
خودبخود نامه ٔ من شوق پریدن دارد.
؟
|| کتاب، همچون شاهنامه و فرس نامه و بازنامه و امثال آن. (برهان قاطع). کتاب. (آنندراج) (جهانگیری) (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء). هر نوشته و کتاب مثل شاهنامه و مرزبان نامه. (فرهنگ نظام). صحیفه. (مهذب الاسماء). کتاب. صحیفه. (السامی).سفر. قط. (ترجمان القرآن). سفر. طرس. (دهار). ذبر. کتاب. قط. ملیکه. لسان. مُلَظَّه. صحیفه. (منتهی الارب):
سرانجام آغاز این نامه کرد
جوان بود چون سی و سه ساله مرد.
بوشکور.
بگویش که من نامه ٔ نغزناک
فرازآوریدستم از مغز پاک.
بوشکور.
بدین نامه من دست کردم دراز
به نام شهنشاه گردن فراز.
فردوسی.
یکی نامه بود از گه باستان
فراوان بدان اندرون داستان.
فردوسی.
نبیند کسی نامه ٔ پارسی
نوشته به ابیات صد بار سی.
فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 5 ص 2477).
باغ چون مجلس کسری شده پر حور و پری
راغ چون نامه ٔ مانی شده پر نقش و صور.
فرخی.
نامه ٔ مانی با نامه ٔ تو ژاژ است
شعر خوارزمی با شعر تو لامانی.
فرخی.
گویند نخستین سخن از نامه ٔ پازند
آن است که با مردم بداصل مپیوند.
لبیبی.
نامه ٔ شاهان عجم پیش خواه
یکره بر خود به تأمل بخوان.
ناصرخسرو.
ز نامه های کهن نام خسروان برخوان
یکی جریده ٔ پیشینیان به پیش آور.
ناصرخسرو.
بخوان آن نامه کاندر نامه ٔ خویش
نشان دادت بسی آن مرد تازی.
ناصرخسرو.
کی بود چون فتح سلطان داستان کودکان
نامه ٔ مانی کجا چون مصحف قرآن بود.
امیرمعزی.
بر گل نو زندواف مطربی آغاز کرد
خواند به الحان خوش نامه ٔ پازند و زند.
سوزنی.
- نامه ٔاعمال، نامه ای که فرشتگان نیک و بد هر کس رادر آن نویسند:
تا به هنگام خواندن نامه
خجلی نایدت به روز نشور.
ناصرخسرو.
پیشتر آنکه ازاین خانه بخوانندم
نامه ٔ خویش هم امروز فروخوانم.
ناصرخسرو.
به نامه درون جمله نیکی نویس
که در دست تست ای برادرقلم.
ناصرخسرو.
آن نامه نشان روسیاهی است
نامش چو نوشته شد گواهی است.
نظامی.
نی چو حاکم اوست گرد او مگرد
تا شوی نامه سیاه و روی زرد.
مولوی.
بدگمان باشد همیشه زشت کار
نامه ٔ خود خواند اندر حق یار.
مولوی.
نامه ٔ عیب کسان گیرم که برخوانی چو آب
نیم حرف از نامه ٔ خود برنمی خوانی چه سود.
اوحدی.
سیه شد نامه ٔ ما تا بحدی
که نبود از سفیدی جای مدی.
وحشی.
منم چون نامه ٔ خود روسیاهی
سیه رومانده ای بی روی و راهی.
وحشی.
بروز حشر که اعمال خویش عرضه دهند
سواد زلف بتان نامه ٔ سیاه من است.
قاآنی.
رجوع به نامه سیاه شود.
|| فرمان. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). حکم. منشور پادشاهان. (آنندراج) (انجمن آرا):
ای خسروی که نزد همه خسروان دهر
بر نام و نامه ٔ تو نوا و فرسته شد.
دقیقی.
و منشور و نامه در دیبای سیاه پیچیده. (تاریخ بیهقی ص 376).
نامه ٔ آزادی آمده ست سوی من
پنهان درشد ز خلق در دل و جانم.
ناصرخسرو.
- روزنامه، جریده. مجله. در تداول امروز: مطبوعاتی که به صورت روزانه یا هفتگی یا ماهانه نشر شود.
|| دستورالعمل. سرمشق. (ناظم الاطباء). || خط تعلیق را نیز گویند به اعتبار اینکه احکام و فرامین را به آن خط مینویسند. (برهان قاطع). خط تعلیق. (ناظم الاطباء). || به معنی سیلاب هم آمده است. (برهان قاطع). سیلاب. توجبه. || آئینه. مرآت. (ناظم الاطباء).
ترکیب ها:
- آئین نامه. اجاره نامه. اجازه نامه. اندرزنامه. بارنامه. بازنامه. باشنامه. بخشنامه. برنامه. بیان نامه. بیزاری نامه. بیعنامه. پندنامه. تسلیت نامه. توبه نامه. خدای نامه. خوابنامه. دعانامه. دعوت نامه. روزنامه. روشنی نامه. زیارت نامه. ساقی نامه. سالنامه. سفرنامه. سوکنامه. سوگندنامه. شاهنامه.شبنامه. شناسنامه. شهادتنامه. صلح نامه. طلاقنامه. عقدنامه. عنایت نامه. فالنامه. کارنامه. کابین نامه. گاهنامه. گذرنامه. گزارش نامه. گزارنامه. گزاره نامه. گشادنامه. گنج نامه. گواهی نامه. لعنت نامه. لغت نامه. مرامنامه. مغنی نامه. مناقب نامه. منقبت نامه. نظامنامه. نفرین نامه. ننگنامه. ورنامه. وصیت نامه. وکالت نامه.
- نامه ٔاسرار، نامه ٔ اعمال. رجوع به نامه ٔ اعمال شود:
خوانند بر تو نامه ٔ اسرار بی حروف
دانند کرده های تو بی آنکه بنگرند.
ناصرخسرو.
- نامه ٔ ایزدی، کلام اﷲ. کتاب اﷲ. قرآن.
- نامه ٔ خاقانی، فرمان پادشاهی. (ناظم الاطباء).
- نامه ٔ دلگشا؛ مکتوبی که خوشحالی و سرور آرد. (ناظم الاطباء).
- نامه ٔ همایون، فرمان همایون. (ناظم الاطباء).


نیرنگ نامه

نیرنگ نامه. [ن َ / ن ِ رَ م َ / م ِ] (اِ مرکب) ورقه ٔ سحر. افسون نامه. (فرهنگ فارسی معین):
خواند نیرنگ نامه های جهان
جادوئی ها و چیزهای نهان.
نظامی.


ایرانی

ایرانی. (ص نسبی، اِ) هر چیز که وابسته به ایران باشد. اهل ایران. تابع ایران. (فرهنگ فارسی معین):
از ایرانیان بد تهم کینه خواه
دلیر و ستنبه بهر کینه گاه.
فردوسی.
هنر نزد ایرانیان است و بس
ندارند شیر ژیان را به کس.
فردوسی.
همه نامداران ایرانیان
برفتند گریان کمر بر میان.
فردوسی.
- زبان ایرانی، شعبه ای از زبانهای هند و ایرانی از ریشه ٔ هند و اروپائی که شامل همه ٔ زبانهای آریایی رایج در ایران، ترکستان (یغنابی)، قفقاز (آسی)، عراق (کردی) و ترکیه و قسمت عمده ٔ زبانهای آریایی افغانستان میشود. این زبانها همه باصل واحدی میرسد که ایرانی کهن خوانده میشود. از این زبانها زبانهای اوستائی، پارسی باستان، مادی و سایر زبانهای قدیم ایرانی جدا شده اند. ایرانی میانه شامل زبانهای فارسی میانه (پهلوی)، پارتی، سغدی، خوارزمی و ختنی است که از زبانهای قدیمتر ایرانی حاصل شده اند. ایرانی کنونی شامل فارسی و سایر لهجه های آریایی امروزی ایران و کشورهای مجاور (مانند زبانهای لری، بلوچی، پشتو، تاتی و آسی) است. زبانهای ایرانی را معمولاً، بر حسب شباهت یا جدایی صوتی و دستوری و لغوی آنها، بدو دسته ٔ عمده ٔ غربی و شرقی تقسیم میکنند. (از دائرهالمعارف فارسی)
زبانهای ایرانی شامل چند دسته هستند: الف - زبانهای ایران کهن، این زبانها به صورت زیر تقسیم بندی شده است: 1- مادی. زبان شاهان سلسله ٔ مادی و مردم مغرب و مرکز ایران بوده است، و کلماتی از این زبان نیز در زبان یونانی باقی مانده است. ولی مأخذ عمده ٔ اطلاع ما از زبان مادی کلمات و عباراتی است که در کتیبه های شاهنشاهان هخامنشی که جانشین شاهان مادی بودند بجای مانده است. 2- پارسی باستان. این زبان که فرس قدیم و فرس هخامنشی نیز خوانده شده، زبان مردم پارس و زبان رسمی ایران در دوره ٔ هخامنشیان بودو آن با سنسکریت و اوستایی خویشاوندی نزدیک دارد. مهمترین مدارکی که از زبان پارسی باستان در دست است کتیبه های شاهنشاهان هخامنشی است که قدیمترین آنها متعلق به اریارمنه پدر جد داریوش بزرگ (حدود 610- 580 ق. م) و تازه ترین آنها ازاردشیر سوم (358- 338 ق. م) است. مهمترین و بزرگترین اثر از زبان مورد بحث کتیبه ٔ بغستان (بیستون) است که به امر داریوش بر صخره ٔ بیستون (سر راه همدان به کرمانشاه) کنده شده. این کتیبه ها بخط میخی است و از مجموع آنها قریب 500 لغت بزبان پارسی باستان استخراج میشود. صرف و نحو پارسی باستان و اوستا هر چند نظر بکافی نبودن متون موجود کاملاً شناخته نیست ولی میتوان آنرا در همان درجه ٔ وسعت قدیمترین زبان هندی که شناخته شده دانست. در پارسی باستان هشت حالت برای اسم وجود دارد و روش صرف افعال چنان پیچیده و مفصل است که نه تنها مطالب راجع بماضی، حال و استقبال را میتوان نقل کرد بلکه حالات مختلف اراده، قصد، تمنی، و احتمال را نیز با تغییر آخر افعال میتوان تعبیر کرد...3- اوستایی. زبان اوستایی زبان مردم قسمتی از نواحی مشرق و شمال شرقی ایران بود. کتب مقدس دینی (اوستا) در ادوار مختلف بدین زبان تألیف شده. سرودهای زردشت (قسمتی از گاتها) که قدیمترین بخش اوستا محسوب میشود از لهجه ٔ کهنتری از زبان مورد بحث حکایت میکند. اوستا بخطی نوشته شده که بنام «خط اوستایی » یا «دین دبیری » معروف است و آن در اواخر دوره ٔ ساسانی (احتمالاً در حدود قرن ششم میلادی) از خط پهلوی استخراج و تکمیل گردیده است.
ب - زبانهای ایرانی میانه، این زبانها فاصل بین زبانهای کهن و زبانهای کنونی ایران اند. دشوار می توان گفت که زبانهای میانه از چه تاریخی آغازشده اند ولی از کتیبه ٔ شاهنشاهان متأخر هخامنشی میتوان دریافت که زبان پارسی از همان ایام رو بسادگی میرفته و اشتباهات دستوری این کتیبه ها ظاهراً حاکی از این است که رعایت قواعد دستوری از رواج افتاده بوده است. بنابراین مقدمه ٔ ظهور پارسی میانه (پهلوی) را به اواخر دوره ٔ هخامنشی (حدود قرن چهارم ق. م) میتوان منسوب داشت. I - پارتی (پهلوی اشکانی) زبان قوم پارت از اقوام شمال شرقی ایران است و زبانی است که در عهد اشکانیان رواج داشته. از این زبان دو دسته آثار موجود است نخست آثاری که بخط پارتی که مقتبس از آرامی است نوشته شده دیگر آثار مانوی است که بخط مانوی - مقتبس از خط سریانی - ضبط گردیده است: 1- پارتی - قسمت عمده ٔ نوع اول کتیبه های شاهان متقدم ساسانی است که علاوه بر زبان پارسی میانه بزبان پارتی هم نوشته شده (و گاه نیز بیونانی). قدیمترین نوع این آثار اسنادی است که در اورامان کردستان بدست آمده (کتیبه ٔ «کال جنگال » نزدیک بیرجند باحتمال قوی متعلق بدوره ٔ ساسانی است). از مهمترین این آثار روایت پارتی کتیبه ٔ شاپور اول بر دیوار کعبه ٔ «زردشت » (نقش رستم) و کتیبه ٔ نرسی در «پایکولی » و کتیبه ٔ شاپور اول در حاجی آبادفارس است. 2- مانوی - آثار مانوی از جمله ٔ آثاری است که در اکتشافات اخیر آسیای مرکزی (تورفان) به دست آمده. این آثار همه به خطی که معمول مانویان بوده ومقتبس از خط سریانی است نوشته شده و بخلاف خط پارتی هزوارش ندارد و نیز بخلاف خط کتیبه های پارتی که صورت تاریخی دارد، یعنی تلفظ قدیمتری از تلفظ زمان تحریر را می نمایاند، حاکی از تلفظ زبان تحریر است. این آثار را میتوان بدو قسمت تقسیم کرد. یکی آنهایی که در قرنهای سوم و چهارم میلادی نوشته شده و زبان پارتی اصیل است، دیگر آثاری که از قرن ششم ببعد نوشته شده و محتملاً پس از متروک شدن زبان پارتی برای رعایت سنت مذهبی بوجود آمده. II - پارسی میانه - از این زبان که صورت میانه ٔ پارسی باستان و پارسی کنونی است و زبان رسمی ایران در دوره ٔ ساسانی بوده آثار مختلف بجا مانده است که آنها را میتوان بچند دسته تقسیم کرد. 1- کتیبه های دوره ٔ ساسانی که بخطی مقتبس از خط آرامی ولی جدا از خط پارتی نوشته شده.2- «کتابهای پهلوی » که بیشتر آنها آثار زردشتی است. خط این آثار دنباله ٔ خط کتیبه های پهلوی و صورت تحریری آن است. از کتابهای پهلوی که خاص ادبیات زردشتی است دینکرد (دینکرت)، بندهش (بندهشن)، دادستان دینی (داتستان دینیک)، مادیگان (ماتیکان)، هزار دادستان (داتستان)، ارداویراف نامه، مینوگ خرد، نامه های منوچهر، پندنامه ٔ آذرباد مار سپندان، و همچنین تفسیر پهلوی بعض اجزای اوستا یعنی زند را نام باید برد. III - سغدی - این زبان در کشور سغد که سمرقند و بخارا از مراکز آن بودند رایج بوده است. زمانی سغدی زبان بین المللی آسیای مرکزی بشمار میرفت و تا چین نفوذ یافت. آثار سغدی هم از اکتشافات اخیر آسیای مرکزی و چین است. این آثار را میتوان از چهار نوع شمرد: آثار بودایی، آثار مانوی، آثار مسیحی و آثار غیردینی، از این میان آثار بودایی بیشتر است. زبان سغدی در برابر نفوذ زبان فارسی و ترکی به تدریج از میان رفت. ظاهراً این زبان تا قرن ششم هجری نیز باقی بوده است. زبان سغدی در سه لهجه بجای مانده وحتی امروزه در دره ٔ یغناب تکلم می شود. برای تلفظ سغدی قدیم زبان سغدی امروز که در دره ٔ مزبور بکار میرود راهنمای خوبی است. این زبان برای کشف زبان قدیم سغدی درست مانند زبان فارسی معاصر نسبت بفارسی قدیم است. IV - ختنی - یکی از زبانهای پارسی میانه که منابعبسیار از آن در دسترس ما میباشد زبانی است که سابقاً در سرزمین قدیم ختن در جنوب شرقی کاشغر بدان تکلم میشد. لهجه ای نزدیک به ختنی ولی با اختصاصاتی جداگانه در منطقه ٔ «تمشق » در شمال شرقی کاشغر متداول بوده.ولی از این زبان آثار بسیار کمی یافته شده و آنچه هم که موجود است کاملا تفسیر و ترجمه نشده است. زبان ختنی دو شکل کاملاً متفاوت دارد: قدیم و متأخر. زبان ختنی قدیم دارای صرف و نحو بسیار پیچیده و دارای هفت حالت اسمی و حالات فعلی مفصل است. در زبان ختنی متأخر صرف افعال ساده تر گردیده و تغییرات عمده ای در اصوات حاصل شده است. V - خوارزمی - زبان خوارزمی معمول خوارزم قدیم و واحه های مسیر سفلای رود جیحون بوده و ظاهراً تا حدود قرن هشتم هجری رواج داشته است و پس ازآن جای خود را بزبان فارسی و زبان ترکی سپرده. زبان خوارزمی با زبان نواحی اطراف یعنی زبان سغدی و سکایی (ختنی) و آسی نزدیک است. در زبان خوارزمی چنانکه از مقدمهالادب و نسخ فقهی مذکور برمی آید عده ای لغات فارسی و عربی وارد شده که حاکی از تأثیر این دو زبان در خوارزمی است.
ج - زبانهای ایرانی کنونی. I - فارسی نو (دری) این زبان مهمترین زبانها و لهجه های ایرانی است، و آن دنباله ٔ فارسی میانه (پهلوی) و پارسی باستان است که از زبان قوم پارس سرچشمه می گیردو نماینده ٔ مهم دسته ٔ زبانهای جنوب غربی است. از قرن سوم و چهارم ببعد این زبان را که پس از تشکیل دربارهای مشرق در عهد اسلامی بصورت رسمی درآمد باسامی مختلف مانند دری، پارسی دری، پارسی و فارسی خوانده اند. این زبان چون جنبه ٔ درباری و اداری یافت زبان شعر و نثر آن نواحی شد و اندک اندک شاعران و نویسندگان بدین زبان شروع بشاعری و نویسندگی کردند و چندی نگذشت که استادان آثار گرانبهایی بوجود آوردند. زبان فارسی جدید خود از زبانی که صرف و نحو کاملا معقّد داشته بزبانی بسیار ساده و تحلیلی تبدیل شده و از قیود سنگین تصریف ایرانی باستان رهایی یافته است. با این حال بسبب استعمال دستگاه جدیدی در افعال و استفاده ٔ بسیار از حروف اضافه توانسته است همان مقاصدی را که در ادوار گذشته بوسایل مختلف بیان می کردند تعبیر کند. زبان پارسی اواخر دوره ٔ ساسانی در قرن هفتم مسیحی بیش اززبان پشتوی عصر حاضر که در افغانستان متداول است توسعه یافته بود. زبان فارسی در قواعد دستوری دنباله ٔ پارسی میانه است و با آن تفاوت چندانی ندارد (از جمله تفاوتهای معدودی که دارد این است که در فارسی کنونی ماضی افعال متعدی نیز مانند افعال لازم صرف می شود مثلاً: نوشتم، نوشتی، نوشت... مانند. آمدم، آمدی، آمد... و حال آنکه در پارسی میانه اولی بوسیله ٔ ضمایر ملکی و دومی با مضارع فعل بودن (ها) صرف می گردد. II - آسی (استی) زبانی است که در قسمتی از نواحی کوهستانی قفقاز مرکزی رایج است و در آن دو لهجه ٔ مهم را یکی «ایرون » و دیگری «دیگورون » میتوان تشخیص داد. آسهایا آلانها که بنام آنان درتاریخ مکرر برمیخوریم اصلاً از مشرق دریای خزر باین نواحی کوچ کرده اند و از این رو زبان آنان با زبان سغدی و خوارزمی ارتباط نزدیک دارد. آسی در میان زبانهای ایرانی کنونی مقامی خاص دارد. این زبان یکی از زبانهای بسیار معدودی است که زبان فارسی در آن تقریباً نفوذی نیافته، و بسیاری از خواص زبان های کهن ایران را تا کنون محفوظ داشته. III - پشتو (پختو) این زبان، زبان محلی مشرق افغانستان و قسمتی از ساکنان مرزهای شمال غربی پاکستان است. هر چند زبانهای فارسی و عربی در این زبان نفوذ یافته، پشتو بسیاری از خصوصیات اصیل زبانهای ایرانی را حفظ کرده و خود لهجه های مختلف دارد مانند وزیری، آفریدی، پیشاوری، قندهاری، غلزه ای، بنوچی و غیره. زبان پشتو پس از طی یک دوره ٔ طولانی که نزد تحصیل کردگان در محاق بود در سالهای اخیر بیشتر در میان ملت افغان متداول و رایج شده و ادبیاتی پدید آورده است. IV - بلوچی، این زبان در قسمتی از بلوچستان و همچنین در بعض نواحی ترکمنستان شوروی رایج است. در بلوچستان علاوه بر بلوچی زبان دیگری نیز بنام «براهویی » متداول است که از جمله زبانهای «دراوید» یعنی زبان بومیان هندوستان (قبل از نفوذ اقوام آریایی) است. بلوچی اصلاً از گروه شمالی زبانهای غربی است و بلوچها ظاهراً از شمال به جنوب کوچ کرده اند ولی بلوچی بعلت مجاورت با زبانهای شرقی ایرانی بعضی از عوامل آنها را اقتباس کرده است. زبان بلوچی لهجه های مختلف دارد که مهمترین آنها بلوچی غربی و بلوچی شرقی است که هر یک نیز تقسیمات فرعی دارد. اما رویهم رفته بعلت ارتباط قبایل بلوچ با یکدیگر تفاوت میان این لهجات زیاد نیست.
V - کردی، نام عمومی یک دسته از زبانها و لهجه هایی است که در نواحی کردنشین ترکیه و ایران و عراق رایج است. بعضی از این زبانها را باید مستقل شمرد چه تفاوت آنها با کردی (کرمانجی) بیش از آن است که بتوان آنها را با کردی پیوسته دانست. دو زبان مستقل از این نوع یکی «زازا» یا «دملی » است که بنواحی کردنشین غربی متعلق است و خود لهجه های مختلف دارد. دیگری «گورانی »که در نواحی کردنشین جنوبی رایج است و خود لهجه های مختلف دارد. گورانی لهجه ایست که آثار مذهب «اهل حق » بدان نوشته شده و مانند زازا بشاخه ٔ شمالی دسته ٔ غربی تعلق دارد. زبان کردی اخص را «کرمانجی » می نامند که خود لهجه های متعدد دارد، مانند: مکری، سلیمانیه یی، سنندجی، کرمانشاهی، بایزیدی، عبدویی و زندی. (از مقدمه ٔ فرهنگ فارسی معین).

تعبیر خواب

نامه

اگر به خواب بیندکه نامه سر به مهر داشت، دلیل است سخنی پوشیده بشنود. اگر نامه را گشاده بیند، دلیل که سخنی فاش شنود. - محمد بن سیرین

اگر درخواب بیند نامه سر به مهر داشت، دلیل است خبری به وی رسد. اگر بیند که نامه را بگشاد، دلیل است بی غم شود. اگر بیند مهر از نامه برداشت و بخواند، دلیل عز و جاه است وقتی که بیننده خواب امی بود و نیز گویند که آخر عمر او بود. - اب‍راه‍ی‍م‌ ب‍ن‌ ع‍ب‍دال‍ل‍ه‌ ک‍رم‍ان‍ی

اگر درخواب بیند که پادشاه نامه به وی داد و در آن سخنان خوش نوشته است، دلیل راحت و خرمی است. اگر سخنان ناخوش بود، دلیل ترس و بیم بود. اگر بیند شیخی یا زاهدی نامه به وی داد، دلیل که آن زاهد یا شیخ او را پندی دهد. - جابر مغربی

فرهنگ فارسی هوشیار

نیرنگ نامه

(اسم) ورقه سحر افسون نامه: ((خوانده نیرنگ نامه های جهان جادو ییها و چیزهای نهان. . . )) (هفت پیکر. ارمغان. 216)

آشپزی

چای های گیاهی ایرانی

چای ها و دمنوش ها را بهتر است با عسل، خرما یا توت میل کنید
چای گل گاو زبان و سنبل الطیب (طبیعت گرم و تر): خواب آور، آرامبخش اعصاب، پایین آورنده فشار خون، رفع خشونت نای و سینه، تنگی نفس، گلو درد، مقوی دماغ، معده و کبد سرد، افزایش ادرار، ضد سردرد های عصبی، ضد درد کلیه، قولنج ، اسپاسم، تشنج، صرع، سودا، صفرا، وسواس و سنگ کلیه
طرز تهیه: 2 قاشق غذاخوری گل گاو زبان + 1 قاشق غذا خوری سنبل الطیب + 2 لیوان آب جوش + نبات را مخلوط کنید و بگذارید نیم ساعت دم بکشد تا به رنگ قرمز آلبالویی در آید سپس میل کنید.
چای زیر فون (طبیعت گرم): آرام بخش، ضد ناراحتی های عصبی، تشنج، میگرن های مزمن، بی خوابی، سردرد، بیماری های ریوی، زکام، غلظت خون، استفراغ، رماتیسم، آرتروز، نقرس، سیاتیک، مصرف زیاد موجب پایین آمدن فشار خون میشود.
هشدار: مصرف چای زیر فون برای خانم های باردار ممنوع است.
طرز تهیه: 1 قاشق غذا خوری زیرفون + 2 لیوان آب سرد با شعله مستقیم 10 دقیقه بجوشانید سپس با شعله غیر مستقیم به مدت طولانی بگذارید دم بکشد تا خوب رنگ بیندازد.
 چای بادرنج بویه (طبیعت بسیار گرم): مقوی قلب واعصاب، خون ساز، تقویت کننده سلول های مغز، فوق العاده آرامبخش، محرک معده، خواب آور، نشاط آور، ضد صدای گوش، تشنج، اسپاسم، بیماری های کلیوی، بوی بد دهان و خواب های وحشتناک، چای مورد علاقه حضرت علی (ع)
طرز تهیه: 1 قاشق چایخوری بادرنج بویه + 2 لیوان آب سرد روی شعله مستقیم قرار دهید تا به نقطه جوش برسد سپس با شعله غیر مستقیم بگذارید خوب دم بکشد.
چای بادرنج بویه و زیرفون (طبیعت گرم): تقویت قلب و اعصاب، خواب آور، نشاط آور، آرامبخش، خون ساز، ضد بوی بد دهان، رفع خواب های وحشتناک، بیماری های کلیه، وز وز گوش
طرز تهیه: 1 قاشق غذاخوری زیرفون + 1 قاشق مرباخوری بادرنج بویه + 2 لیوان آب جوش با شعله مستقیم و ملایم حدود 1 ساعت بگذارید بجوشد سپس با شعله غیر مستقیم دم بکشد.
چای به لیمو و زیرفون (طبیعت گرم): آرامبخش، کاهش دهنده فشار خون، تقویت حافظه و معده، خواب آور در شب، تب بر، شستشو دهنده کلیه، ضد سرماخوردگی، تشنج، نقرس، رماتیسم، سردرد و سرگیجه، ناراحتی های عصبی، میگرن، غلظت خون، آسم، اسهال، سینوزیت، رفع وز وز گوش و خستگی بدن
طرز تهیه: 1 قاشق غذاخوری پر زیرفون + 1 قاشق چایخوری به لیمو + 2 لیوان آب سرد با شعله مستقیم و ملایم حدود 1 ساعت بجوشد سپس با شعله غیر مستقیم دم بکشد.
 چای دارچین (طبیعت گرم): ادرارآور، مفرح، محرک اعصاب، تقویت معده، کبد، قوه باه، قلب وعروق، کاهش درد کمر و مفاصل، تسریع جریان خون، نیرو بخش، باز کننده انسداد مجاری، پاک کننده سینه و حنجره، بالا بردن فشار خون، ضد اخلاط رطوبتی، پا دردهای رطوبتی، سرفه های رطوبتی، دلهره، بوی بد دهان، دردهای استخوانی، دیابت، سردی بدن
هشدار: برای زنان باردار مضر است.
طرز تهیه: چند عدد چوب دارچین + 2 لیوان آب سرد با شعله مستقیم آرام جوش آورده سپس با شعله غیر مستقیم 2-3 ساعت دم بکشد تا به رنگ آلبالویی درآید.
چای زنجبیل (طبیعت گرم و خشک): تقویت حافظه، قوه باه (قدرت جنسی مردان)، جهاز هاضمه، معده، قوای کلی بدن، خون ساز، تنظیم ادرار، خلط آور، ملین، درمان اسهال ساده و خونی، مانع بروز سرطان، کاهش چربی خون، بالا بردن فشار خون، مفید برای قطع عادت ماهانه بیش از اندازه طبیعی، ضد ضعف اعصاب، رطوبت مزاج، بلغم، درد مفاصل، بیماری های مفصلی، کمر درد، مسمومیت غذایی، سرفه، تهوع و آشفتگی در مسافرت و انعقاد خون
هشدار: زیاده روی در مصرف چای زنجبیل باعث افزایش فشار خون و ضعف نیروی جنسی میشود.
طرز تهیه: 1/2 قاشق چای خوری زنجبیل + 1 لیوان آب جوش را در ظرفی بریزید و اجازه دهید تا 10 دقیقه بماند سپس با کمی عسل مخلوط کرده و میل کنید.
 چای زعفران (طبیعت گرم): از بین برنده عفونت بلغمی، محرک نیروی جنسی و قوای مفزی، مفرح، نشاط آور، خنده آور، ادرار آور، خلط آور، آرامبخش، مقوی کبد و اندام های تنفسی، آشامیدن 1 مثقال آن جهت تسریع در زایمان موثر است، تسکین آسم و سیاه سرفه، ضد سرفه، حساسیت و کرم خوردگی دندان
طرز تهیه: کمی زعفران را درون 5 لیوان اب جوش بریزید و بگذارید دم بکشد و زرد و شفاف شود.

معادل ابجد

نامه های ایرانی

384

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری